خرد بیش تر اوقات اینه ک آدم پیرو جنونش باشه تا عقلش.

باشد ک دل داری کند...

داس نقره وسط آسمان...

يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ب.ظ

شاید زود باشه نوشتن دوباره ولی نیست..واقعا نیست..انقدر دیر و سخت گذشته و سنگین که باز دوباره پناه اوردم قبل ازینکه بخوام برم بیرون ازین صفحه...

الان که برگشتم بالا دیدم چقدر این روزا از تیکه کلاماش استفاده می کنم(قانون)،خب!طبیعیه گمونم..داری لحظه هامو میسازی خب...((:

یه روزایی ادم انقدر خودشو دوست داره درگیر ماجراها و درس و مهمونی و عید و فلان نشون بده وانقدر خودشو خسته کنه ک شب بمیره،سرشو که گذاشت روی بالشتش بره و نفهمه..نفهمه شبه..نفهمه نیست..نفهمه دلتنگه..نفهمه که طرف نفهمه!بخوابه،بره،نباشه،نفهمه ک لحظه به لحظه یکی دیگه داره به قلب و فکر اون نزدیک تر می شه و خودش دورتر...نفهمه و تا نصفه شب بیدار نباشه و تایپ نکنه واسش که "می شه فقط من؟"

سخت می گذره کمی دیگه...

ولی خب صادق باشیم همشم سختی نیست،

همین که آدمای اطرافت می خندن،

همین که کنار مادر وایسادی یه کوه ظرف می شوری،

همین که تو خیابون از پشت شیشه بارونی برای یه پسربچه ی کچل زبون درازی میکنی و ریسه میره از خنده،

همین که کلی کتابِ خوب داری برای خوندن،

همین که گرمای دست پدرت هست،

همین که آسمون می باره تا بگه می فهمتت و هست،

همین که وقتی پیام بدی "جانم" می شنوی و پیامت دوتا تیکه می خوره،

همین که بیدار می شی می بینی صدات کرده،

همین که عید که شد رفتی سراغ گوشیت دیدی انتخابات اشتباه نبوده و نشستی با ذوق تک تک  تبریکارو خوندی و جواب دادی،

همین که یواشکی به تپله فامیل شیرینی بدی،

همین که چای بریزی و بری بذاریش کنار ادبیاتت و بخونی که"حماسه چون به غزل ختم می شود زیباست"و لبخند بزنی و یه قلب کوچیک کنارش بذاری...

همین که منتظر بمونی تا خواهرت از مدرسه خسته کوفته بیاد وبهت پیام بده و غر بزنه وحتا درست حسابی نپرسه حالتو،حتی مجبور نشی براش بگی از بغضات و باهم بخندین به هرچیزی که فکر می کنین اون لحظه می تونه حال هردوتونو خوب کنه،

همین که پیام بدی چقدر درس خوندین؟ وهیشکی به رو خودش نیاره و بخندی با نگرانی...

همین که بابات بگه امروز هوای دل مارو نداشتیاااا،

همین که بری سر سفره بشینی و بخندی به اینکه توی اخبار داره شدت بارون و نشون می ده بعد یه ماشین اون وسط غرق شده و همه دارن با غصه به این صحنه نگاه می کنن بعد مادر بزرگت با لهجه ی بامزش بگه وااای اونودیگه تمیز شد قشنگ!! و پسرخالت خیلی جدی برگرده بگه:مادر شما مو می بینی ما پیچشه مو:))))))

همین که بدونی یکی کیلومتر ها اونورتر از تو بی هیچ توقعی خالصانه برات دعا می کنه...

همین که بدونی نباشی یه سریا نگرانن...

همین که بدونی "خدا" هست...

خداروشکر...


ترا من چشم درراهم...شباهنگام(:


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۰۶
zohreh ahmadi

نظرات  (۳)

عمیقتر از اونی بود که بفهمم
زندگی سخته خلاصه ولی هنو خوشگلیاشو داره:)
اون برگه رو نگفتی..که با یه برگ کله قشنگیایه دنیارو میشه دید🍁
پاسخ:
تو ک میدونی..ما ک میدونیم...کافیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی